جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
من گرفتار تو بودم تو گرفتار خودتمن شدم یار تو اما تو شدی یار خودتمن شدم شمع شب افروز تو در تنهایتو شدی ماه درخشان شب تار خودتگفته بودم که کِشم بار غمت را بر دوشای دریغا که شدی یار دل آزار خودتشب و روزم شده لبریز خیال تو ولیبی خیال منی و غرق در افکار خودتدور چشمان تو گشتن شده هر دم کارمتو شدی دایرهٔ نقطهٔ پرگار خودت تا که ناز تو خریدار شدم قیمت جانشده ای مشتریِ عشوهٔ بازار خودت!!ارس آرامی...